من و هر آنچه ذهنم را پر می کند

من مامان یه دختر 7 ساله که دو روزه طعم کلاس اول رو می چشه

من و هر آنچه ذهنم را پر می کند

من مامان یه دختر 7 ساله که دو روزه طعم کلاس اول رو می چشه

آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

وبلاگ جدید


بچه ها اینجا هیچ جوره تو دلم نیست.یه وبلاگ جدید زدم.با من همراه باشید در

http://elham29.persianblog.ir/

ممنونم

  • elham kh
  • ۰
  • ۰


سلام بچه ها

خوشحالم که تونستم آدرس هاتون رو تا حد امکان پیدا کنم

این روزا اینقدر بی دل و دماغم برا خاطر آرشیو از دست رفته ام که نایی که اینجا بنویسم هم ندارم

وقتی که فکرش رو می کنم اعصابم بیشتر به هم می ریزه

بار اول که دو تا ایمیل زدم به ب ل ا گ ف ا جوابم رو داد و گفت بدلیل استفاده از ربات نرم افزاری مسدود شده

دوباره و سه باره و ... ده باره ایمیل زدم که تو رو خدا از مسدودی درش بیارین ولی دیگه هیچ جوابی بهم ندادن

نمی دونم فکر کنم دیگه باید بی خیال اونجا بشم و از همینجا شروع کنم

خبر خاصی هم نیست...

یه بیست روزی بود که با همسری سرسنگین و تو قهر بودیم .

بعد از عمل بینی ام اینقدر با هم خوب و خوش شده بودیم که باورم شده بود تو زندگی هیچ مشکلی ندارم

بعد همه چی از اینجا شروع شد که یه روز رو تا شب ساعت 2 نشست به کار با کامپیوتر...من حساس نشدم و گفتم خوب طفلی بعد اینهمه مدت که به من رسیده حالا می خواد به کارهای خودش برسه

این حرکت تکرار شد و تکرار...روزها اداره...برمی گشتیم یه لقمه سرپایی می خورد و می پرید پشت سیستم...چای و میوه و حتی نماز هم سرپایی....تا ساعت دو یا سه نصفه شب

برام سوال شد که چه کار مهمی مگه داره که اینجور انرژی می ذاره

یه روز که نشسته بود برداشتم گفتم برا کی داری پروژه کار می کنی که اینقدر انگیزه داری؟

گفت هیچ کس

روزش تو اداره اس زد که دوباره فکرت منفی رفته..دارم برا بابان و یکی از همکارا که دنبال سیستم wifiبرا بازکردن درب خونه هستن تحقیق می کنم و می خوام بزنم تو کار تولید!!!!!!!!!!

بعد همینطور سرسنگینی مون ادامه دار شد

تا اینکه یه روز زنگ زد تو اتاقم و گفت داری میری هلی رو بیاری از حسابت 250 هزار بگیر و به حسابم بریز می خوام سفارش قطعه بدم از تهران؟

منم گفتم بذار امروز و فردا حقوق منو می دن بعد

خلاصه حقوق منو که دادن نصفش رو سفارش قطعه داد و ...

همینطور سر سنگینی و رابطه بدمون ادامه داشت

دیگه واقعا از زندگی بریده بودم

شبها کامپیوتر که تو اتاق دخترمه طفلی ساعت 10 باید بخوابه تا فردا برا مدرسه سرحال باشه ولی باباش بدخوابش می کرد و تا دم دمای صبح می چسبید به کامپیوتر

یه روز هلسا و من دوتایی با هم از غمهامون گفتیم و گریه کردیم

دخترم رفت از باباش خواهش کرد کمی هم کنار ما باشه و اونم گفت باشه از این به بعد با لب تاب کار می کنم و از اون روز با لب تاب می نشست کنار ما و کار می کرد

روابطمون تیره و تار تا دو روز پیش شنبه که تعطیل بود

ظهرش مادرشوهرم ناهار دعوتمون کرد اونجا که از آبگوشت نذری که همسایه شون می پخت بخوریم

از بس تو خونه تنهایی کشیده بودم و اون هم همش پشت کامپیوتر بود به خونه مادرشوهرمم راضی بودم تا از تنهایی در بیام

تا عصر اونجا بودیم

مهلت ثبت نام آزمون دکتری بود و می خواستم برا اینکه تنبیه بشه بهش چیزی نگم و امسال دستش عقب بیفته تا بیشتر قدر منو بدونه

شب که برگشتیم خونه وجدان درد داشتم با خودم فکر کردم دو روز دیگه روابطمون خوب میشه ولی عذاب وجدان ثبت نام نکردن دکتری با من یه سال می مونه

تو کارت خودم دیگه پولی نمونده بود

همه چیو سپردم دست خدا.رفتم بالا سرش و گفتم برام یه مبلغی کارت به کارت کن می خوام خرید اینترنتی بکنم

برام کارت به کارت کرد.هلی اومد پرسید مامان چی می خوای بخری گفتم :نمی دونم یه چیزی که روحیه ام عوض بشه مانتویی چیزی

می خواستم الان چیزی نگم و بعدا سورپرایزش کنم

رفتم ثبت نام کردم هم اون رو و هم خودم رو .یه ساعتی طول کشید

بعد خوشحال اومدم دیدم به موبایلم اس اومده وقتی خوندمش دیدم برام کد رهگیری فرستاده و زیرش نوشته آزمون دکتری

خوب قطعا برا کامی هم فرستاده شده بود.آخه زمان ثبت نام موبایل هامون رو هم ازم می خواست

رفتم پیشش و گفتم پس اس ام اس رو دیدی و سورپرایز شدی

گفت چی؟

گفتم یعنی برا تو هیچ اسی نیومد؟

گفت:نه؟

تعجب کردم.گفت:باید چی میومد؟گفتم :هیچی

هلی دلش گرفته بود.گفتم:بریم یه سر خونه مامان آخه زنگ زد مامانم گفت:همسایه ها حلیم نذری آوردن اگه دوست داشتین امشب اگه نه فردا بیایین ببرین

اونم گفت:باشه.یکی از دانشجوها قراره بیاد رباتش رو ببره بذار تا ده مین دیگه میاد بعدش میریم

دانشجوهه که اومد رفتش پایین و گفت تا 5 مین دیگه پایین باشین بریم

دیدم موبایلش رو جا گذاشته.رفتم دیدم هیچ اس جدیدی نیومده .رفتم تو فولدر بایگانی اش دیدم آره اومده و اونم ذخیره اش کرده.اینقدر ناراحت شدم که بهم دروغ گفته که نگو

آماده شدیم رفتیم پایین ماشین رو از تو پارکینگ آوردم بیرون.دانشجوش تا منو دید دیگه معطلمون نکرد و رفت.اومد تو ماشین.خیلی سرحال بود.معلوم بود از اینکه آزمون دکتری یادم بوده و ثبت نامش کردم اینقدر خوشحاله.منم برداشتم گفتم :پس هیچ اسی برات نیومد؟گفت:نه؟گفتم متاسفم که با یه آدم دروغگو زندگی می کنم.زد زیر خنده و لپم رو کشید.داشتم رانندگی می کردم سرعتم رو بردم بالا و گفتم حالم بد میشه از خودم که با یه همچین آدمی زیر یه سقفم

نزدیک خونه مامان بودیم.گفتم:نمی ریم خونه مامان بشینیم فقط حلیم ها رو می گیرم و میام

گفت:الهام نکن این کار رو.میریم تو

گفتم :نه همین که گفتم

هلی التماس می کرد.گفتم نه مامان فردا بعد مدرسه می برمت اونجا الان اعصابم خورده بریم تو اونجا حرکت بدی می کنم و اونا ناراحت میشن

تا در زدیم بابام اومد و التماس که بریم تو و من نرم شدم و رفتم.کامی هم ماشین رو قفل کرد و اومد.بابا و کامی رفتن تو هال که روی قفل کار کنن و من و مامان هم رفتیم تو اتاق

 برا هم درد دل کردیم

مامانم خیلی باهام حرف زد و با هم تصمیماتی گرفتیم

و مهمترینش اینکه از خدا بخواهم که خدا بهترین مشاوره

شب که رفتیم خونه نمازش رو که خوند و  با دختری هم نشست به گفتمان من رفتم خوابیدم

بعد اومد و گفت بیا با هم حرف بزنیم

گفت نانازم سوء تفاهم شد.من عصری دیدم این کار کردی و منو ثبت نام کردی گفتم بذار تو ذوقت نخوره و حس کنی من سورپرایز شدم

خلاصه که تا ساعت 2 و 3 نصفه شب حرف زدیم و زدیم و همه سوءتفاهم ها و ناراحتی ها رو گذاشتیم کنار

و از صبح یکشنبه شکر خدا روابطمون بهتره

خدا کنه همه کسایی که زیر یه سقف زندگی می کنن آرامش رو داشته باشن و جنگ و جدال تو هیچ خونه ای نباشه

برا ما هم دعا کنید

  • elham kh
  • ۰
  • ۰

کمک

بچه ها کسی می تون کمک کنه که آرشیو وبلاگ قبلی رو پیدا کنم؟کاری میشه کرد؟

  • elham kh
  • ۰
  • ۰

انتقال

سلام بچه ها

دیروز تصمیم گرفتم آرشیو 5 ساله ام رو از بلاگفا به اینجا منتقل کنم.ابزار مهاجرت رو نصب کردم ولی ایراد می گرفت و فقط میشد آخرین نوشته ها رو ارسال کرد.هیچی دیگه .می بینید فقط اطلاعات آذر و کمی هم از آبان رو آورد

امروز صبح که اومدم اداره دیدم وبلاگ بلاگفام فیلتر شده

دارم از غصه می میرم

فقط لینک شما دوستا برام خیلی مهمه

از صبح دارم تو گوگل یکی یکی تون رو سرچ می کنم و میارم جزو پیوندهام

اینقدر بلاگفا با اینجا مشکل داره که حتی اجازه نمیداد آدذرسم رو براتون بذارم.میگه امکان درج تبلیغات نیست!!!!!!!!

برا خیلی هاتون مجبور شدم فارسی بذارم

ایشالله که دوباره بتونم همه تون رو پیدا کنم

تموم خاطرات دخترکم هوا رفته


  • elham kh
  • ۰
  • ۰

اسباب کشی

در حال اسباب کشی ام.اینجا رو برا همیشه می ذارم کنار و میرم یه گوشه

به همه تون آدرس جدید رو که کامل شد میام میدم

دیگه وقتشه که ناگفته هام رو بنویسم

لطفا زمانی که آدرس رو بطور خصوصی بهتون دادم لطف کنید و لینکم نکنید

مرسی از همه دوستان

  • elham kh
  • ۰
  • ۰

م...مثل مرتضی

 

متن آهنگ  نگران منی مرتضی پاشایی - تیتراژ ماه عسل

 ♫♫♫

تو به جای منم داری زجر می کشی
یکی عاشقته که تو عاشقشی
تو به جای منم پُره غصه شدی
نذار خسته بشم
نگو خسته شدی..

نگران منی که نگیره دلم
واسه دیدن تو داره میره دلم
نگران منی مثل بچگیام
تو خودت می دونی من ازت چی می خوام

مگه میشه باشی و تنها بمونم
محاله بذاری محاله بتونم
دلم دیگه دلتنگیاش بی شماره
هنوزم به جز تو کسی رو نداره
عوض می کنی زندگیمو
تو یادم دادی عاشقیمو
تو رو تا ته خاطراتم کشیدم
به زیبایی تو کسی رو ندیدم
نگو دیگه آب از سر من گذشته
مگه جز تو کی سر نوشتو نوشته
تحمل نداره نباشی
دلی که تو تنها خداشی

 ♫♫♫

یه غرور یخی یه ستاره ی سرد
یه شب از همه چی به خدا گله کرد
یدفعه به خودش همه چی رو سپرد
دیگه گریه نکرد فقط حوصله کرد..

نگران منی به تو قرصه دلم
تو کنار منی نمی ترسه دلم
بغلم کن ازم همه چیمو بگیر
بذار گریه کنم پیش تو دل سیر..

مگه میشه باشی و تنها بمونم
محاله بذاری محاله بتونم
دلم دیگه دلتنگیاش بی شماره
هنوزم به جز تو کسی رو نداره
عوض می کنی زندگیمو
تو یادم دادی عاشقیمو
تو رو تا ته خاطراتم کشیدم
به زیبایی تو کسی رو ندیدم
نگو دیگه آب از سر من گذشته
مگه جز تو کی سر نوشتو نوشته
تحمل نداره نباشی
دلی که تو تنها خداشی..

بعد از اونکه همه آهنگ های زنده یاد مرتضی پاشایی رو شنیدم بد جور عاشق شدم.مخصوصا آهنگ نگران منی که منو بیش از پیش به خدا نزدیک می کنه 

عاشق خدا   عاشق همه چیو و همه کس 

یه مدتی بود با همکارهام ارتباطی نداشتم ولی الان که ارتباطم رو قویتر کردم اداره دیگه برام حکم جهنم رو نداره 

امروز که بچه ها نیستن اصلا دلم نمی خواد اداره بمونم 

ارتباطمون خوب شده با همه شون.طفلکی ها اونا از قبل هم خوب بودن ولی من منزوی بودم و یه گوشه می نشستم. 

الان احساس می کنم بیشتر دوست دارم و بیشتر دوست داشته میشم 

چقدر فرق داره که نگاهت به دنیا چجوری باشه...اگه نگاهه رو خوب کنیم اون وقته که هیچ چیز برامون آزار دهنده نیست.حتی اگه کسایی اطرافمون باشن که قصدشون آزارما باشه ولی تنها نصیبشون اینه که دودش تو چش خودشون میره 

فعلا اینقدر عاشقم که هیچ کسی با هیچ رفتار بدش نمی تونه منو از پا دربیاره  

دوست دارم هر لحظه و همه جا یک یک آهنگ های مرتضی پاشایی رو بلند از ته دل فریاد بکشم 

عاشق شدم نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بگذریم 

دیشب ناهار امروز رو با عشق آماده کردم.ته چینش رو جدید یاد گرفتم.سیب زمینی رنده شده 

اینم عکسش 

http://nowaroosupload.ir/uploads/14175955191.jpg 

آخر هفته خوبی رو برا یکایکتون آرزو می کنم

  • elham kh
  • ۰
  • ۰
برا اولین بار بود امتحانش کردم.خیلی عالیه.اگه حوصله خمیر پیتزا درست کردن ندارید نون های تست رو کنار هم بچینید و مواد بریزید و بعد هم پنیر.فقط لازمه بگم نیازی نیست که تو فر با حرارت پایین بمونه .فقط ده دقیقه حرارت بالا رو روشن کردم که پنیر آب بشه.البته کمی برشته شد ولی عاااااااااالی بود.مواد داخلش هم کاملا سیف.. 

مرغ ریز شده تو ماهیتابه رژیمی تفت دادم و سبزیجاتی مثل فلفل دلمه ای و هویج ریز شده آب پز و قارچ و پودرآویشن 

ما در روز به 5 گروه مواد غذایی احتیاج داریم که پیتزای سالم هر 5 گروه رو داره(طبق نظریه کارشناسان تغذیه) 

البته این پنیر پیتزایی هم که من استفاده می کنم مارک "هدف" هستش که خیلی کم چربه و عااااااااااااالی حتما امتحان کنید.اینم عکسش

 http://nowaroosupload.ir/uploads/14175020081.jpg

  • elham kh
  • ۰
  • ۰

تعویض قالب

خوب! دقت کردین دیگه که من تغییر رشته دادم و تغذیه رو انتخاب کردم.عکس های بالا نشون میده منو که چه خانومی شدم واسه خودم 

امروز وبلاگ رسابانو رو که دیدم هوس کردم تم وبلاگ رو عوض کنم و از روی وبلاگ رسا جون به اونجا رفتم و اینو انتخاب کردم 

آخه اینروزا همش دنبال اینم که چه تغذیه ای مناسبه و چی نیست 

خیلی به این مباحث علاقه دارم 

جالبه که تو همین حین هم مدرسه هلسا یه جلسه تغذیه برامون گذاشت و یه کارشناس ارشد تغذیه اومد و هر اونچه رو که دوست داشتم بدونم رو گفت 

روزها می گذره و من همچنان منتظرم تا 26 دی که هم روز تولد هلی هست و هم من باید چسبم رو بعد سه ماه بردارم.البته الان برمی دارم یعنی سه روز یه بار میرم حموم و بعدش عوضش می کنم ولی اینکه برا یکی دوساعت بی چسب باشم نه!!!!!!!!!!! 

برام دعا کنید که ورم ها زود بخوابه.دیگه خیلی خسته شدم

  • elham kh
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • elham kh
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • elham kh